فراموشت کردم

ساخت وبلاگ


مدتها انقدر حالم بد می شد که تنها راه رهایی از این حال این بود که نسبت به همچی بی حس بشم، نسبت به همه کس، همه رو باید در خودم با هم می کشتم.

سختی زندگی، آرزوها و خواسته هایی که داشتم و حالا سایه اونها دور بنظر می رسه. همه چیز رو دور می ریختم، فکر هیچی رو نمی کردم، حتی دلتنگی خانواده رو هم از ذهنم دور می کردم ولی بعد از یکی دو ماه کافی بود یادشون بیفتم تا دلم تنگ بشه. گاهی خودم هم فکر می کنم فراموشت کردم اما مثل همین داستان بی خیالی، کافیه یه لحظه آهنگ "قسمت" حمید عسگری، همون آهنگی که لب خونی می کردی و من نگات می کردم رو بشنوم تا دیوانه وار دنیا روی سرم خراب بشه. من کجام؟ کسی که وقتی یادش می افتم حس می کنم پاره تنمه مثل مادری که بچشو دوس داره دوسش دارم کجاست؟ چرا مدتهاست ندیدمش چرا مدتهاست کلمه ای بینمون رد و بدل نشده؟ یهو نهیبی از طرف خودم می خورم: "بیخیال، اصلا اینا همش توهمات توئه! اون کجا پاره تن توئه؟ اون تورو هیچی حساب نمی کنه تو به چشم خودش و خانوادش هیچی نیستی!". سنگینی این حرفا زیاده ولی حقیقته، و به قول بزرگی که می گفت، "انسان محکوم به حقیقت است" منم انقدر این حقیقت رو چشیدم که راستش دیگه برام تلخ نیست. دیگه فقط یه حقیقته مثل مرگ پرنده های کوچیک و بی گناه تو هوای سرد که یه حقیقت دردناکه ولی بی حس شدیم از بس دیدیمش.

وقتی همین دو سه سال پیش به خانوادم گفتم چقدر می خوامت خواهرم گفت من می دونستم، از رفتارت از ادای ادمای خجالتی و دستپاچه رو در اوردنت می شد فهمید از سرت که همیشه پایین بود. حالا ک نگاه می کنم می بینم همیشه حرفام و کارام همینطوری بوده همش آشکار بود تو رفتارم همه خواسته هام تو نگاهام پیدا بودن، نگاهایی که بقول مادرم وقتی تو جایی بودی به گلای قالی بود. یروزی تمام آرزوم این بود که تو چشمات زل بزنم، فقط زل بزنم هیچی نمی خواستم دیگه از دنیا حاضر بودم بعدش بمیرم. اما دیگه این دیگه آرزوم نیست. از وقتی فهمیدم نگاهت بمن چیه دیگه آرزوم دیدنت نیست نمی دونم چرا... شاید نمی خوام با بودن من اطرافت اذیتت کنم.

راستی می دونستی من قبل اینکه دل بتو بدم دفتر خاطرات داشتم، شعر می نوشتم (تو همون روحیات بچگیم)، خاطرات روزانه می نوشتم، اما از وقتی تو بودی تو نگاهام، دیگه هیچی ننوشتم حتی یه صفحه خاطرات، این وبلاگ بعد از حدود چهارده سال اولین خاطراتیه که می نویسم بعد از دلدادگی.

سرآغاز عشق من به "او"...
ما را در سایت سرآغاز عشق من به "او" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9her-and-me9 بازدید : 249 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 3:46